معرفی مقاله “مدرنیته و خودکشی زنان و دخترانِ لک”
مقالۀ «مدرنیته و برررسی خودکشی زنان و دختران لک» بهکوشش محققان، غلامرضا جمشیدیها و سیاوش قلیپور، موضوع خودکشی زنان و دختران سرزمین لک را بررسی و تبیین میکند. نرخ خودکشی در چهار استان ایلام، کرمانشاه، لرستان و همدان در طول این سالها بالاتر از بقیۀ استانها و میانگین کل کشور است و تفاوت فاحشی نیز در این زمینه مشاهده میشود. نکتۀ درخور توجه این است که محل سکونت قوم لک نیز در محل اتصال این چهار استان است.
لکها در ناحیۀ کوهستانی (فلات) نسبتاً بزرگی زندگی میکنند. این ناحیۀ کوهستانی از شمال به رشتهکوه گرین، از جنوب به کبیرکوه، از شرق به مخملکوه و از غرب به سفیدکوه منتهی میشود. اطراف این فلات جلگهها و دشتهای سیلاخور، الشتر، نهاوند، برخوردار، هرسین، کوهدشت، کنگاور، صحنه، درودفرمان، کرمانشاه و زاغه قرار دارند. بهغیر از اهالی بروجرد، بقیه لکزباناند. تقسیمات استانی سبب شده است که این ناحیۀ یکپارچه در میان چهار استان تقسیم شود.
نتایج پژوهش نشان میدهد که مدرنیزاسیون سریع و شتابان با تمام مظاهر خود در طی دو دهه وارد سرزمینی کاملاً منزوی، با آدابورسوم کهن شده است و نسلها مقارن با این تغییرات، براساس آموزههای مدرن پرورش یافتهاند. بنابراین نسل جدید، پس از بلوغ، هنگام تصمیمگیری برای زندگی آینده، سعی کردهاند براساس همان آموزهها عمل کنند. اما با مخالفت شدید نسلهای گذشته که حامل سنتهای کهن بودهاند، روبهرو شدهاند. کنترل ناشیاز سنتهای قدرتمند و احساس بیقدرتی در تعیین سرنوشت سبب شده است که تعدادی از زنان و دختران به افراطیترین پناهگاه (خودکشی) در مقابل مصیبتهای زندگی روی آورند.
شیوۀ زندگی لکها تا اواخردهۀ چهل کاملاًسنتی است. از این زمان به بعد، فرایندهای مدرنیزاسیون از بالا به شیوهای ناگهانی وارد این منطقه میشود و در عرض کمتر از دو دهه، مدرنیته با تمام مظاهر فرهنگیاش در این سرزمین حضور مییابد. این اتفاق از طرفی عمران و آبادانی و رفاه و از طرف دیگر، نابسامانی و تناقضهای متعدد را به همراه دارد. سنتهای این قوم کاملاً استوار و پابرجا بودند و هیچ بحرانی برای آنها بهوجود نیامده بود، تااینکه ناگهان با شیوۀ جدیدی از زندگی آشنا شدند. بهخاطر ابزارهای رسانهای جدید و آموزش همگانی، نسل جدید فرهنگ مدرنیستی را فراگرفت. بدون اینکه آگاهی داشته باشد، حقوق فردی، عشق رمانتیک، آزادی در انتخاب همسر، آزادی در انتخاب لباس، ارتباطات اجتماعی سیال را در درون جامعهای یاد میگرفت که اعتقادی به حقوق فردی، آزادی در انتخاب همسر، عشق رمانتیک و… نداشت و هرگونه روابط اجتماعی را در طایفه و هوز منحصر میکرد. هنگامیکه کنشگران این نسل به سن تکلیف و انتخاب شیوۀ زندگی خود رسیدند، متوجه شدند که تمام آنچه یاد گرفتهاند با عقاید و نظرهای والدینشان در تضاد است. نه قدرت مبارزه با والدین یا نسلهای گذشته را داشتند و نه میخواستند که دانستههای خود را نادیده بگیرند؛ بنابراین، آسیب دیدند و خودکشی نمونۀ بارز این آسیب بود.
در این مقاله به دو زمینه اشاره شده است که تضادهای ناشی از تقابل سنت و مدرنیته در آنها، زمینۀ بروز خودکشی زنان و دختران لک را فراهم میکند:
۱. پوشش ظاهری و مدیریت بدن: تا اواخر دهۀ ۷۰ امکان انتخاب لباس متفاوت وجود نداشت. این امر دربارۀ مردان نیز بهشدت رعایت میشد و بر این اساس بهجز رنگهای تیره، پوشش دیگری مقبول نبود.
«…بیچاره خواهرم، حس زیباییشناختی خوبی داشت و سعی میکرد ظاهر خود را تر و تمیز و جذاب نگه دارد؛ اما بارها برادرانم بهخاطر اینکه فلان لباس یا فلان رنگ را پوشیده است، به او اهانت میکردند…» (خواهر یکی از خودکشیکنندگان)
علاوه بر مدیریت بدن، شیوۀ رفتار فرد در عرصۀ عمومی، نحوۀ گفتوگو با دیگران و رانندگی از نمونههای دیگری هستند که زمینۀ بروز تضاد را فراهم میکردند.
در میان لکها مفهومی بهنام «حمالی» وجود دارد که تقریباً معادل مفهوم رقابت در زبان فارسی است؛ با این تفاوت که معنای افزودهای نیز دارد و آن اینکه با حیثیت و آبروی هوز و طایفه نیز در ارتباط است. اگر فردی مرتکب رفتار یا عملی شود که انگ سبکی به همراه داشته باشد، تمام افراد «هوز» یا «طایفه» با وی بدرفتاری خواهند کرد و هرکسی در هر جایگاه و مقامی به خود اجازه میدهد دربارۀ او قضاوت کند. چنانچه فرد در زمینهای خاص دچار ناکامی شود، افراد طایفه سریع او را با افرادی همشأن خود اما از قبیلهای دیگر مقایسه میکنند.
«دختر آقای … دو سال پیش بهخاطر مشکل عاطفی یک ترم مشروط شد. خانواده و اطرافیانش آنقدر سرکوفت دختران فامیل و طایفههای دیگر را به او زدند که به ستوه آمد و یک شب خود را
حلقآویز کرد…» (از نزدیکان یکی از خودکشیکنندگان )
«حمالی» در همۀ زمینهها وجود دارد و رقابت را به امری منفور و هولناک برای بازندگان تبدیل کرده است. آنها به کسانی تبدیل میشوند که با آبروی ایل و طایفه بازی کردهاند و شایستۀ بدترین مجازاتها هستند.
۲. انتخاب همسر و ازدواج درونهمسری: در سنت لکها آشنایی دختر و پسر پیش از خواستگاری کاملاً بیمعناست؛ اما آنگونه که میبینیم، در دنیای مدرن این امر عادی است و اتفاقاً راهی برای آشنایی طرفین است. مکانهای مدرنی چون دانشگاه و ابزارهایی چون موبایل، تلفن، اینترنت و… در سهولت این امر کمک میکنند. دختران جامعۀ مورد مطالعه براساس آموزههای ناشیاز فرایند جامعهپذیریشان، زمانیکه خواستند این امر را تجربه کنند، شدیداً از جانب طایفه و نظام پدرسالاری منع شدند و آزار و اذیت دیدند؛ بهویژه زمانیکه یکی از طرفین از طایفهای دیگر بود. در فرهنگ لکها یک نسل کاملاً مدرن است و میخواهد برمبنای فرهنگ جدید ازدواج کند و نسل قبلی کاملاً سنتی است، قدرت دارد و اجازه نمیدهد که نسل بعد از خود ارزشهایش را زیر سؤال ببرد و تابوهایش (ازدواج برونهمسری) را بشکند. اینجاست که ناراحتیهای روحیروانی، اختلافات خانوادگی، شکست در عشق، نابسامانی و تضاد بهوجود میآید. افراد نسل جدید بهطور ناگهانی با قدرتهای مافوق تصوری بهنام طایفه و هوز روبهرو شدند و متوجه شدند که حتی حق ندارند بدون اجازه عاشق شوند یا باب آشنایی را با کسی باز کنند. تمام آیندۀ آنها باید توسط هوز یا طایفه رقم میخورد. این امر احساس ازخودبیگانگی و بیقدرتی عظیمی را برای آنان بهبار آورد.
در اینجا متغیر جنسیت نقش تعیینکننده دارد. پسران در چنین مواقعی چندان مؤاخذه نمیشوند. عرف جامعه نیز عمل آنان را زشت تلقی نمیکند. اما دختران وضعیت دیگری دارند. چنانچه خانواده یا هوز از این امر آگاه شوند، در تعاملاتی که با هوزهای دیگر دارند دچار سرشکستگی و حقارت میشوند. دیگران این امر را بهعنوان نقطهضعفی به رخ میکشند که برای همیشه سرشکستگی بهبار میآورد. ارتکاب دختر به چنین کاری گناهی نابخشودنی است و او شانس ازدواجی خوب را از دست میدهد، با سرنوشتی تیرهوتار روبهرو میشود و آیندۀ او بهطرز وحشتناکی ناامیدکننده میشود. اگر چنین فردی در درون خانوادهای قرار گیرد که هر روز این موضوع را به وی یادآوری کنند، احتمال خودکشی او افزایش مییابد.
«بندۀ خدا هیچ کاری نکرده بود، فقط از طریق همکلاسیاش که خواهر خواستگارش بود، به همدیگر ابراز علاقه کرده بودند و قرار گذاشته بودند که ازدواج کنند. اما متأسفانه قضیه قبل از خواستگاری لو رفت و برادرانش [برادران دختری که خودکشی کرد] شدیداً او را بازخواست کردند و کتک زدند. تحمل اینهمه ناسزا [لاره] و حرفهای… را نیاورد و به زندگی خود پایان داد.» (دوست نزدیک فرد خودکشیکننده)
این افراد اغلب در محدودیتهای شدید خانوادگی زندگی میکنند و آخرین پناهگاه خود یعنی خانواده را نیز از دست میدهند؛ خانوادۀ متناقضی که فرزندانش را با آموزههای مدرن بار میآورد و براساس سنتهای گذشته او را قضاوت میکند.
بحث آزادی در انتخاب همسر فقط به اینجا ختم نمیشود. بسیاری از آنها بهرغم میل باطنیشان از قدرت قبیله اطاعت میکنند و خواستههای خود را نادیده میگیرند. آنها اغلب مجبور میشوند با کسی ازدواج کنند که دوستش ندارند و کمتر سنخیتی با او دارند. در چنین مواقعی ممکن است که دختری با تحصیلات عالی یا شغل مناسب با کسی به مراتب پایینتر از خود ازدواج کند و در نظام پدرسالاری مجبور شود که از او نیز تبعیت کند. این تبعیتکردن امری مبتنیبر رضایت نیست؛ بلکه جبری است و تحمل آن واقعاً دشوار است. ما شاهد بودهایم که دختری بسیار باهوش و شاگرد ممتاز را از تحصیل منع کردهاند تا اختلاف تحصیلات او با شوهرش که سیکل بود، زیاد نشود. دختر بیچاره بهرغم علاقۀ وافری که به کسب علمودانش داشت، مجبور به این کار شد و ازدواج کرد. چند سال بعد از این ازدواج ناموفق، سرانجام با خودسوزی به زندگی خویش پایان داد. با این تفاسیر میبینیم که خودکشی زنان و دختران لک ناشیاز ناسازگاری سنت و مدرنیسم است. آنها در درون این ناهمسازی میفهمند که قدرت انجام هیچ کاری را ندارند و این بیقدرتی را سرنوشت خود میدانند. گرچه افراد بسیار زیادی وضع بهوجودآمده را تحمل میکنند، خودکشیکنندگان کسانی هستند که جسم و روحشان تحمل این مشکلات را ندارد و در نبود راهحلی بهتر، به افراطیترین پناهگاه در مقابل مصیبتهای زندگی خصوصی روی میآورند.
راهکاری قطعی و اجرایی وجود ندارد که بتوان برای این پدیده تجویز کرد؛ زیرا پای فرهنگ در میان است و تغییر آن به سادگی ممکن نیست. اما بهنظر میرسد نویسندگان و هنرمندان و فرهنگیان میتوانند بسیاری از آموزههای سنتی از قبیل دامنۀ محدود ازدواج درونهمسری، پدیدۀ حمالی، دخالت در امر ازدواج، هنجارهای سفتوسخت برای رفتار و شیوۀ زندگی دختران را به چالش بکشند تا تعداد قربانیان این آسیب مرگبار کمتر شود. فیلمهای لکی بی پلامار و خونبس و گلدانه برای فهم پیامدهای اجتماعی منفی این آموزههای سنتی ساخته شده اند. اما این آثار بسیار اندک و دقیقاً دربارۀ موضوع خودکشی نیستند.
لازم است که صداوسیما و خانۀ سینمای ایران و کانون نویسندگان ایران ازطریق ساخت فیلم و نگارش رمانهای تأثیرگذار، خودکشی و خودسوزی دختران لک را درارتباطبا تناقضهای سنت و مدرنیته قرار دهند. تا از این طریق افراد فهم بیشتری از تأثیر سنت و نقش آن بر این پدیدۀ شوم بهدست آورند و انعطاف بیشتری در این زمینه نشان دهند. تاآنجاکه کمکم این فرهنگ حاکم شود که افراد حق ندارند بهراحتی دربارۀ یکدیگر قضاوت کنند و به این اندیشه برسند که ممکن است مبنای قضاوتهای آنها درست نباشد.