خوان هزارگوش مطالبات
نویسنده: سعیده جعفرپور
دوستی میگفت شبیه سفرهای است که از هر سمتش برای جمعکردن میروی، اضطراب سمت دیگر میگیردت. اگر از سمت حقوقی نزدیک شویم، مقدار چشمگیری تقنین و اصلاح قانون نیاز داریم. از سمت فرهنگ و اجتماع بیاییم، دچار بحران آموزش میشویم. از سمت رسانهها شروع کنیم، همپوشانی آن را با قانون و فرهنگ میبینیم. لایههای درهمتنیدهای که به فلسفه میرساندمان، به چراییها و چگونگیها، به چیستی جنسیت و اینکه چقدر انتظار داریم این هویت بر وجود انسانیمان رنگ بزند یا نزند. انگار به آن راحتی و صراحتی که میتوانیم بگوییم قومیت و نژاد و حتی مذهب نباید بر حقوق انسانی تأثیر بگذارد، نمیتوانیم راجعبه جنسیت چیزی بگوییم. وارد حیطۀ فیزیولوژی و روانشناسی میشویم؛ اینکه هر جنسیت چه اقتضائاتی دارد و چقدرشان طبیعی و ذاتی آن جنس است و چقدر اکتسابی و متأثر از محیط و اجتماع. اختلافات زیاد است و علم فیزیولوژی داستانهای تازهای رو میکند از تفاوت مغز زنها و مردها و بعد، روز دیگری همۀ آن را کنار میزند که «نه، چندان هم خبری نیست.» روانشناسی روزی اکثر اختلالات روانی را بهنوعی به جنس و عقدههای جنسی برمیگرداند. روزی دیگر یونگ حرفی میزند برخلاف فروید. مذاهب و ادیان ابراهیمی حرفی دارند و غیر آنها، حرفی دیگر. این میان اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را که میخوانیم، میگوییم «بسیار خب، این هم مبنایی برای پایهگذاری.» زن بهسبب انسانبودنش حقوقی دارد که جای مناقشه ندارند؛ اما بعد، بحث تأثیر تنوع فرهنگی و مذهبی و نادیدهگرفتن آن در تدوین اعلامیه مطرح میشود. گویی همین حقوق اولیه، بدون درنظرگرفتن آن تنوع، خود نقض غرض و خلاف حقوق آزادی مذهب و حفظ تنوع فرهنگی است.
بله؛ البته که فمینیستها، در کشور ما کمتر و در غرب بیشتر، نحلههای فکری منسجم و تعریفشدهای دارند؛ اما اغلب زیرشاخهای هستند از فلسفههایی که مردان اندیشیدهاند و فمینیسم آنها پنجرۀ جنسیت را هم به آن ابنیۀ مردساز افزوده که گاه برازنده و گاه زائد بهنظر میرسد.
در ایران هم مثل هرجای دیگری، گاه کمتر و گاه بیشتر، مقولۀ زنان خاصیت سیاسی هم دارد. مگر میشود راجعبه حقوق نیمی از جمعیت حرف زد و سیاسی نبود؟ درهمتنیدهشدن آن در ایران با تنوع قومیتی و نژادی و مذهبی و دینی و قرائتهای رسمی از هریک، موضوع را پیچیدهتر میکند. مصائبی که یک زن بلوچ سنی در زاهدان دارد، با داستان زن سنی لار فارس یا زن سنی خوزستان فرق دارد. ازطرفی برخی رفتارها در اقوام ترک یا کرد بیشتر دیده میشود و همچنانکه در پژوهشهای غربی زن سفیدپوست مسیحی طبقۀ متوسط دیده شده، در ایران تمرکز بر زن فارس شیعۀ طبقۀ متوسط بوده است.
تغییرات سریع همین جامعه از سنت بهسوی نوعی از مدرنیته که هنوز تعریف و تصویر روشنی از آن جز ملغمهای از جهانیشدن و تأثیر ارتباطات در رنگباختن تنوعها نداریم، بررسی مطالبات زنان نسلهای دهههای هفتاد و هشتاد را برای ما پنجاهیها و شصتیهای دستبهقلم دشوارتر میکند. بیگانگی عمیقی که گویی نمیشناسیمشان. هر چقدر ما دغدغۀ استقلال مالی و اشتغال داریم، آنان زن وابسته را تصویری بهتر میدانند، زن زرنگی که با پول همسرش در رفاه زندگی میکند.
با همۀ این تنوعها، انسانبودن و زنبودن وجوه مشترکی است که میتواند با تمام پیچیدگیهای نظری و عملی، ما را در حقوق اولیهمان به هم نزدیک کند تا در مقولۀ زنان هرچه از فکر و تجربه و دانش داریم، روی کاغذ بیاوریم. گفتن چیزی که میخواهیم، در یک جمله ساده است و بهنظر می رسد باید بتوانیم یک بار و با همۀ دشواریاش جملۀ «من میخواهم بدون اینکه جنسیتم موجب تبعیض منفی علیه من شود، زندگی کنم» را در همۀ ابعاد و افقهایش بسنجیم و بنویسیم و امیدوار باشیم که هرکس از آنان که دغدغۀ مسئلۀ زنان در ایران را دارند، قلممویی بهدست، خطی طرحی رنگی به تصویر این قاب باز اضافه کنند تا در تمامیت این مرز رنگارنگ، زن گیلک و کرد و ترک و بلوچ و عرب و فارس و لر همانقدر تصویر خود و نیازهایش را ببیند که زن سنی و شیعه و زرتشتی و مسیحی و یهودی و بهایی و بههمان اندازه که زن شاغل و خانهدار و فقیر و متوسط و ثروتمند… و همه بتوانند رضایتمندانه به آن تصویر لبخند بزنند.